بهراد منبهراد من، تا این لحظه: 12 سال و 22 روز سن داره

♥بهراد بهترین هدیه ی خدا♥

وروجک 17ماهه ی من

سلام وروجک من اومدم تا بازم از شیرین کاری های این ماهت بگم که چه کارها که نمی کنی :   مثلا اگه کاری خلاف میلت کنیم میگی (بچه بد یا بی تربت ) یعنی همون بی تربیت خودمون بامزه تر از همه تو این ماه اینه که هر چی بخوای میگی :( ماما از این از این) دیگه بیشتر کلمات رو می تونی بهمون بفهمونی به نون میگی( نونو) اگر چیزی بخوای تا بدستش نیاری یکسره هی تکرار می کنی تا بهت بدیم مثلا اگه آب بخوای میگی: ( ماما ماما آب به آب به آب به )آخه به آب می گی آب به به عمو میگی عم و جالبه که فقط به عمو حمید میگی عم .... به خاله آزاده میگی آدا و تا میری اونجا آدا رو صدا می کنی هنوز عاشق پتوت هستی و این برای ما خیلییییییییییی جالب...
30 مرداد 1392

17ماهگیت مباااارک عشقم...

              ١٧ماهگیت مباااارک وروجک من بازم یه ماه دیگه و یه ماهگرد دیگه اومد البته اینبار با نوید عید اومد اونم عید فطر .... اول از همه به وروجک یکی یه دونه ی خودم تبریک میگم ١٧ماهه شدنش رو و بعد به دوستای گلم این عید فرخنده رو تبریک میگم عبادتتون قبول دوستای گلم.... و در آخر وروجک من بعد یه حمام داغ آماده برای بیرون رفتن و دور دور کردن.....                                 &...
18 مرداد 1392

یه جمعه ی دریائی...

سلام مرد بزرگ من این هفته جمعه ظهر تصمیم گرفتیم ببریمت دریا تا یکمی آب بازی کنی آخه هوا خیلیییییییییییی عالی بود و آدم واقعا دلش دریا می خواست اما وقتی رفتیم لب ساحل نظرمون عوض شد چون حس کردیم آب برای شما خیلییییییییی سرده و فقط ٣تایی ماسه بازی کردیم و از این طبیعت قشنگ لذت بردیم اینم کوله ی تغذیه شما : ...
13 مرداد 1392

سومین سالگرد عروسی مامان و بابا

    همسر خوبم با وجود پر مهرت و نگاه گرمت دنیایی از پاکی و صفا برایم به ارمغان آوردی خوب من برای توصیف مهربانی‌هایت واژه‌ها یاری نمی‌ دهند ، چرا که تو خود قاموس مهربانی هستی و من خوشحالم که سالی دیگر بر عمر زندگی مشترکمان افزوده شد … عزیز دلم 89.05.05 سالگرد عروسی من و بابائی بود و حالا دومین سالیه که این روز قشنگ رو داریم با تو فرشته ی کوچولومون جشن می گیریم و امسال تصمیم گرفتیم برای تو هم هدیه بگیریم اینم هدیه ی آقا بهراد هدیه ی بابائی هم بعدا می فهمید....... و دیگه اینکه فعالیت های شما تو این ماه که فوق العاده شدی : عاشق میوه ای مخصوصا شلیل و سیب خیلی دوست داری ...
9 مرداد 1392

آی بازی بازی بازی...

سلام وروجک قشنگ من چند روزه که  مریض شدی و شدیدا تب می کنی برای همین هم من و بابائی ٢روز پیش بردیمت پیش دکترت آقای معتمدی که ایشون معاینت کردن و گفتن که ٣٨درجه تب داری و گلوت ملتحب و درد می کنه و این بیماری ویروسیه و بین بچه ها خیلی شایع شده و ٣روز طول میکشه و امروز سومین روزه و کمی بهتری الهی بمیرم برات خیلی اذیت شدی و اصلا دارو دوست نداری و به هزار بدبختی بهت دارو میدیم و خیلی بی اشتها شدی خدا کنه زود تر خوب شی و تبت پایین بیاد عزیز دلم... امروز صبح بعد٣روز یکمی بهتر شدی صدام کردی بیام تو اتاقت باهات بازی کنم و با هم پازل چوبی بازی کردیم تانکت رو که تو ویتریت اسباب بازی هات بود خواستی برات در اوردم و بعد هم خونه بازی کرد...
1 مرداد 1392
1